شعر شهادت پيامبر اكرم (ص)

حالا که نیست مادر …

حالا که نیست مادر من هست دخترت

حتی حسین هم به فدای تو و سرت

از مسجد مدینه که خیری ندیده ای

یادت که هست کوچه و پهلوی یاورت

دل شوره ام شبیه هراس مدینه است

رنگ کبود پر شده در دیده ی ترت

آیا زمان رفتن تو سوی مادر است؟

خیلی به یاد فاطمه ای روز آخرت

من قصد کرده ام که اگر رفتنی شدی

گیسوی خویش پهن کنم در برابرت

چه ضربه ای زدند که ای کاش می زدند

آن ضربه را به جای تو بر فرق دخترت

چه ضربه ای زدند که ابرو شکاف خورد

چه ضربه ای زدند که افتاد پیکرت

خون از بدن کنار زدن عادت من است

آن روز خون سینه و حالا سحر سرت

 علی اکبر لطیفیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا