شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

دارم به لب نوا ، برگرد

به روی دارم و دارم به لب نوا ، برگرد
اگر چه نامه نوشتم بیا ، میا ، برگرد

دو دست بسته ، لب پاره ، دیده گریان
همه به ناله بگویند ، یکصدا ، برگرد

به غیر سنگ لب بام و تیغ و نیزه و تیر
غریبه اند همه ، نیست آشنا برگرد

مدینه باز در این کوفه می شود تکرار
دوباره فاطمه ای بین کوچه ها ، برگرد

میا که حرمله با تیر ، بر سر دوشت
زند به حنجر شش ماهه ، بی هوا ، برگرد

سنان به دست ، همه اهل کوفه همدستند
کنند دست علمدار تو جدا ، برگرد

میا که سهم سرت سنگ می شود اینجا
و اجر قاری قرآن شود ادا ، برگرد

بلند مرتبه شاهی و ترسم از این است
تنت به خاک بیابان شود رها ، برگرد

به تازیانه جدا می کنند در گودال
ز جسم بی سر تو ، دختر تو را ، برگرد

میا که پیرهن کهنه میشود غارت
و نیست بر تو کفن غیر بوریا برگرد

میار زینب خود را ، و گرنه می گردد
به کوفه همسفر شمر بی حیا ، برگرد

به روی دارم و این است حرف آخر من
میا به کوفه، در این شهر بی وفا ، برگرد

 علی سلطانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا