شعر وروديه محرم
دست تقدیر
نه اینکه دست تقدیر و زمونه
منو اینجا دعای مادر آورد
نمک خوردم نمکدونُ شکستم
گداتون دیگه شورش و در آورد
تو هل من ناصرُ خوندی و باید
با گریه بین روضه یاورت شم
نمیام رو سفید شم پیش مردم
میام هیات سیاهی لشکرت شم
می دونم بدجوری از پا میفتم
همین که دستم از دستت جداشه
پاشو تو راه کج میذاره آقا
کسی که با شما رو راس نباشه
میخوام خاک قدم هاتو ببوسم
اگه عمری نشستم بین راهت
میگن جون واسه ی آدم عزیزه
عزیزم جون من نذر نگاهت
شنیده آب و روی شاه بستن
اگه نوکر شبا می خوابه تشنه
دلت میخواد چجوری قربونت شم؟
فقط لب تر کن ای ارباب تشنه
مقاتل هم شهادت می دن اینو
غریب تر از تو نیس بین اماما
نمیاد حرف تازه رو زبونم
دو خط روضه به یاد پیر غلاما
اگر کشتن چرا آبت ندادن
چرا زان در نایابت ندادن
اگر کشتن چرا خاکت نکردن
کفن بر جسم صد چاکت نکردن
شهریار سنجری