گرچه بشکافتی و زخم دلم وا کردی
چاره ای تیغ غم دوری زهرا کردی
آمدی روی مرا سرخ نمودی از خون
آمدی تا دل ابرو به سرم جا کردی
می چکد خون من و نقش به محراب شده
آه زهرا تو علی را ز کمر تا کردی
از همان روز که در حلقه ی آتش ماندی
در دلِ دود مرا تار تماشا کردی
از همان روز که در کوچه زمین می خوردی
باز با دست ترک خورده تقلّا کردی
من ِ شرمنده فقط گریه به حالت کردم
تو ولی خنده به من در دل غم ها کردی
شاعر: ؟؟؟