شعر مناجات با امام زمان(عج)
بیا تا ته راه را با تو باشم
شب پنجم ماه را با تو باشم
جز این راه,من راه دیگر ندارم
که سر را ز سجاده ات بر ندارم
منی که محرم ز ارباب بی سر
فقط حاجتم را به آهی گرفتم؛
چه آمد به روزم که در نیمه ی راه
دل و نفس را اشتباهی گرفتم
به مسجد و یا کوچه فرقی نمی کرد
ز آب گل آلود ماهی گرفتم
و آنقدر در لغزش اصرار کردم
که بیماری رو سیاهی گرفتم
چرا از نگاهم نگاه تو برگشت؟
چرا دل نرفته, ز راه تو برگشت؟
گمان بود یا وهم آن بندگی ها
که آورده امروز شرمندگی ها
اگر لطف خود را به آنی بگیری
نفس را ز کام جهانی بگیری
یقینأ صلاحی ست در کرده ی تو
اگر لقمه ای از دهانی بگیری
تنم را ز تو چون امانت گرفتم
تن قرض را می توانی بگیری
فقط پنج شب با خودم کار کردم
که بر آفت خویش اقرار کردم
به مهدی معطر کنم مطلبت را
و مهر قبولی زنم امشبت را
جهان رو به پوچی ست آقا هنوزم؛
دلت نیست که زین کنی مرکبت را؟
چگونه تحمل نمودی به کرات
غم کوچه و غصه ی زینبت را؟
بگو جمله ای را که باید بگویی
انا المهدی مانده بین لبت را
چه می شد ببینیم دیگر ظهور
کلمح البصر او هو اقربت را
شب پنجم ماه شد اکفیانی
بیا آخرین سید جمکرانی
مهدی رحیمی(زمستان)