شعر عيد غدير خم

ولایت حیدر

ولایت حیدر

بر زلف یار تا که گره خورد کار ما
ما را خرید احمد عالی تبار ما
پس رفت بر جهاز شتر شهریار ما
سنجید با ولایت حیدر عیار ما

ذی الحجه شد به یُمن ولایت بهار ما

می گفت مصطفی سخن از جانب خداست
بعد از من این علی به جهان شاه و مقتداست
هرکس جدا شود ز علی از خدا جداست
هان! گوش کن کلام محمد چه آشناست

یادآوری عهد الست و قرار ما

در گفتن پیام خدا اهتمام کرد
پس پیروی ز غیر علی را حرام کرد
تا روز حشر بر همه حجت تمام کرد
عالم به احترام محمد قیام کرد

راضی شد از حبیب خودش کردگار ما

دست خدا و بانی ایجاد، مرتضی
بر انبیا مربی و استاد، مرتضی
تنها خوشی این دل ناشاد، مرتضی
چون وعده ی “یمت یرنی” داد مرتضی

با شوق مرگ می گذرد روزگار ما

آن سروری که یکه یل کارزار بود
هرشب برای جمع یتیمان قرار بود
لطفش به جن و انس و ملک بیشمار بود
نعلین شاه هر دو جهان وصله دار بود

عالم فدای وصله ی نعلین یار ما

از صحن او که هم دل و هم اختیار برد
زائر برای سرمه ی چشمش غبار برد
با یک امید آمده بود و هزار برد
هر کس ز خانه ی پدری یادگاربرد

انگشتری “دُر نجف” یادگار ما

ریزه خوران اشرف اولاد آدمیم
هرجا رویم تحت عنایات پرچمیم
مدیون روضه ایم، اگر شاد با غمیم
بعد از غدیر چشم به راه محرمیم

گریه برای خون خدا اعتبار ما

روح عبادت از تن کعبه جدا شده
رفته حسین و سعی و صفا بی صفا شده
خون خدا مسافر دشت بلا شده
با اهل بیت راهی کرب و بلا شده

برده ست فکر غارت خیمه قرار ما

مرضیه نعیم امینی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا