شعر عيد غدير خم

کامل شد اسلامِ پیغمبر از این دست

کامل شد اسلامِ پیغمبر از این دست
دستی نمی آید بالاتر از این دست
از عرش آمد زود چون وحی آخر بود
بیعت بگیرد دشت سرتاسر از این دست


می ایستد خورشید بر پنجه ی پایش
او در نیاورده چون که سر از این دست
من کنتُ مولا هم بعدش فهذا داشت
پیدا نکرد احمد چون برتر از این دست
عیسی خود از این دست انجیل میگیرد
جبریل میگیرد بال و پر از این دست
خورشید بود و راه میرفت زیر ماه
هربار یاری دید چشم تر از این دست
دریا تماشا کرد وقت رکوع موج
در دست سائل رفت انگشتر از این دست
با ذوالفقار انگار می آمد او هربار
حتی کمک میخواست پیغمبر از این دست
هر خنده ی تیغش یک زخم کاری بود
یعنی فراری بود یک لشگر از این دست
دشمن شده حیران گویا دل میدان
چون دید ضرب شصت در خیبر از این دست
شد نوکرش حتی آقا تر از آقا
دستی نشد قنبر پرورتر از این دست
من سرنوشتم را اذن بهشتم را
میگیرم آخر سر در محشر از این دست

شاعر : علی قدیمی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا