سلام ای نادر دوران خدیجه
تلاقی زن و ایمان خدیجه
سلام ای دُرّ یزدان سفته ی عشق
سراسر آیه ی ناگفته ی عشق
سلام ای سوره ی مستور بالا
تو را حق پرورید از نور بالا
خدیجه ای که در مرآت منظور
تو با احمد شدی نور علی نور
تو در بین عرب سر بودی اما
زنی نامی و سرور بودی اما
کمالت مال این دنیا نبوده
غمت آمال این دنیا نبوده
تو در دوران ثروتمند بودن
تو در مستی قدرتمند بودن
به دستان خدا محمل سپردی
محمد را که دیدی دل سپردی
تو دلداده شدی، دلداده تا او
تجارت کردی ای بانو تو با او
تو ثروت دادی و ثروت خریدی
تو عزت دادی و عزت خریدی
چه سودی کردی ای بانو چه سودی
که حامی رسول وحی بودی
اگر چه همسر پیغمبری تو
میان همسران او سری تو
مقامی داری اما فوق ادراک
عروجی برتر از ادراک افلاک
از این منظر فقط یکتا تو هستی
خدیجه، مادر زهرا تو هستی
تویی که اولین مومن به دینی
از این رو با علی تو اولینی
خدیجه مزد ایمان تو این شد
که دامادت امیرالمومنین شد
تو دوشادوش احمد رنج دیدی
کنارش رنج ها را گنج دیدی
تو فانیِ مرام مصطفایی
تو سختی دیده ی راه خدایی
تو ای تنهاترین همدم به خاتم
چرا رخت سفر بستی ز عالم
مگر تو بر نبی همسر نبودی
مگر بر فاطمه مادر نبودی
چرا ناگاه ای بانو شکستی
چه شد در بستر رفتن نشستی
تو در بستر پرستاری نداری
دم رفتن کفن داری، نداری
مخور غصه خدا دارد هوایت
کفن از عرش می آید برایت
کفن گفتم دلم لرزید یک آن
غروب کربلا را دید یک آن
زمینی مملو از ماه و ستاره
بدن های شریف پاره پاره
تنی غارت شده، ببریده حنجر
بدون سر، بدون دست، بی سر
سرش بر روی نی چون پاره قرآن
بدن، پامالِ از سم ستوران
لب تشنه چنین جان داده ارباب
برهنه روی خاک افتاده ارباب
در آن دم هاتفی خواند ای خدیجه
حسینت بی کفن ماند ای خدیجه
امیر عظیمی