امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا
مکن ای صبح طلوع
شبِ من در حرمِ آل عبا می گذرد
نَفَسم با نَفَسِ خونِ خدا می گذرد
شبِ دهم شده و پُر شدم از شوقِ وصال
خاطر آسوده ام و دل به نوا می گذرد
گوشِ من می شنود ذکرِ دعاهای حسین
شکر..اوقاتِ من آخر به دعا می گذرد
پاسبانِ حرمم..واهمه ای نیست مرا
فکر و ذکرم همه در خوف و رجا می گذرد
خیمه ی حضرت زینب شده چون کعبه ی من
طُوفِ آن می کنم و ثانیه ها می گذرد
در رُخِ سیده ام غصّه و غم موج زند
با من آیا ز غم و غصه رها می گذرد؟
من فدائی خواتینِ حرم هستم و بس.
چه کسی گفته که از خیمه جفا می گذرد؟
غیرت اللّهم و غارت به نظر ممکن نیست
مگر از جانبِ من تیغِ بلا می گذرد
صبحِ فردا برسد مثلِ پدر جنگ کنم
تا بفهمند که در مشت چها می گذرد
صبح فردا برسد رخصتِ جنگ از ارباب..
جوی خون از حرمِ کرببلا می گذرد
من ابوفاضلم و شیرِ نرم حیدری ام..
شبِ من در حرمِ آل عبا می گذرد
محسن راحت حق