شعر شهادت حضرت ام البنين (س)
یاد عطش
موجی ز خون نگاه ترش را گرفته است
هنگام گریه باز سرش را گرفته است
خورشید در مجاورت ماه خفته است
شب های غم زده سحرش را گرفته است
امروز هم برای حلالیت امده
این چند روزه،،بیشترش را گرفته است
مردم عصای پیری این زن شکسته است
دستش مدام اگر کمرش را گرفته است
یاد عطش امان دلش را بریده و
یک مشک آب از او پسرش را گرفته است
هر جا رباب آمده از هوش رفته است
گهواره دیده و جگرش را گرفته است
دشمن خودش ز گریه کنان بساط اوست
وقتی نیامده خبرش را گرفته است
هر سائلی به نیت عباس آمده
دیدند زیر بال و پرش را گرفته است
مریم کنیز دائمی این حریم بود
این زن به قدر کل کریمان کریم بود
حسین واعظی