شعر گودال قتلگاه

یا الله

بند بند پیکرت در بین صحرا ریخته
خون سرخ حلق تو در بین دعوا ریخته

آن زمانی که زمین خوردی ز روی ذوالجناح
پایه های محکم عرش معلا ریخته

آن زمانی که به ضرب نیزه حلقت باز شد
اشک چشم احمد مختار و زهرا ریخته

هر کجای دشت را دیدم تورا دیدم حسین
پیکر پاک تو را شمشیر اعدا ریخته

کاش میشد تا تورا با خود برم سوی حرم
قطعه های پیکرت در شور و غوغا ریخته

خواستم یک دم در آغوشم بگیرم جسم تو
حیف دست و پا و حلقومت مجزا ریخته

بوسه ای میگیرم از حلق تو اما ماه من
حلق زیبای تو شکل یک معما ریخته

میدوم از خیمه تا مقتل که سیرابت کنم
آب را پیش نگاهت شمر رسوا ریخته

هر کجا را بوسه باران کرده زهرا مادرم
تیرهای حرمله امشب همان جا ریخته

من خودم دیدم سرت را میبرید و مست بود
لاله از حلقوم تو بر نای نی ها ریخته

با خودم گفتم تو را میگیرم از سر نیزه ها
چون که از سر نیزه ها روی دلارا ریخته

روی خاک افتاده ای و خیمه را آتش زدند
شعله بر جان رباب زار و شیدا ریخته

سعید مرادی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا