متفرقه

روضه دارا

من تو اندازه ای نیستم که بگم …
قدر عزتی رو که داری بدون ….
من فقط یه لنگه کفش ساده ام
که بودم یه سال ، پای یه روضه خون

دم در ، سراغمون میومدن
خادما با جمله ی خوش اومدین …
روضه دارا با ادب میومدن
منو بر می داشتن از روی زمین

یه دفعه نشد که من خاکی باشم
بی تفاوت خادما نگام کنن …
یه دفعه نشد که تو اون همه کفش
نامرتب باشم و رهام کنن …

واسه روضه دارا حتی واجبه …
احترام کفش یه مرثیه خون
اگه کسرشأن روضه نمیشه
دو سه خط روضه بخونم براتون:

نشده یه بار بگی روضه بودم
صاحبه روضه بهم سلام نکرد
روضه خون ، کفش تو احترام داره
کسی به اربابت احترام نکرد ….

یه سلام بدیم به اون آقایی که
یه جای بوسه رو‌ پیکرش نداشت
کشته بودنش ولی تا دو سه روز
کسی از روی زمین برش نداشت

دهنش نیزه نخورده بود که خورد
کسی یه فکری واسه لبش نکرد
نامرتب چیدنش رو بوریا
آخرم هیشکی مرتبش نکرد …

ناصر دودانگه

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا