شعر شهادت حضرت رقيه (س)

با پای زخمی اش

با پای زخمی اش جلوی سر , بلند شد

آهی کشید و ناله ی دختر بلند شد

عمه رسیـد و زیر بغل هـاش را گرفت

جانش به لب رسیده و آخر بلند شد

رحلی بیاوریـد که قـرآن نـزول کـرد

در مقدمش سه آیه ی کوثر بلند شد

حالا دلش شکسته بیـاییـد دیـدنش

 بابـا رسید و دخترکش سربلند شد

با آه و نالـه درددلش را شـروع کــرد

طفل سه سالـه درد دلش را شروع کـرد

بابا بـرای زخـم تنت نــذر کـرده ام

دیشب بـرای آمـدنت نذر کرده ام

از روسـری عمـه نخـی را گرفتــم و

بستم بـه دور پیرُهنت نذر کرده ام

با بوسه های چوب به لبهای زخمی ات

بـا گریه بر لب و دهنت نذر کرده ام

روزه گرفتـه ام بـه هـوایت کـه لااقل

یک بوریـا شود کفنت نـذر کرده ام

با گریه های من همه از حال می روند

صـدها فرشته جانب گودال می روند

کـوه غمی که بر سر این راه می کشـم

بـا یـاد تـو شبیـه پَرِ کـاه میکشـم

ما خارجی شدیم و به ما سنگ می زنند

دردسـری ز مـردم گمـراه می کشـم

تو روی نیزه می روی و اشک های مـن

با هـر نفس به یاد سرت آه می کشـم

بابـا سر عمو چه قَـدَر فرق کرده است

دست نـوازشی به سـر ماه می کشـم

کنج خرابه تا که رسیده ست مـادرت

چشمـان بی قـرار مـرا بست مادرت

احمد ایرانی نسب

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا