آقای من
نگاه تو که به یک غمزه میبرد دل ها
کشیده خط جنون بر کتاب عاقل ها
»غلام نرگس مست تو تاجدارانند «
رسیده است به چشمت حکومت دل هااضافه ی گِل تو قسمت همه نشود
کم است، جمعیت شیعیان و خوش گِل ها
برای اینکه همیشه به تو نگاه کنم
اتاق من شده حالا پُر از شمایل ها
فقط به برکت آن “روض هخانگی” ها بود
قدی م داشت صفایی اگر که منزل ها
درون سینه ءشان شوق توست، تا باشند
میان چایی روض ه تمامی ه لها
تو خواستی که دودوتای ما هزار شود
نگاه تو برکت می دهد به حاصل ها
دلیل کار و پس انداز ما زیارت توست
تویی تو علت نان حلال شاغل ها
برای خرج عزای تو رخت میشستند
قدیم پیرزنان در حیاط منزل ها
همیشه حاجت خود را نگفته میگیرم
رسیده لطف تو حتی به دست کاهل ها
دم ورودی باب الرجاء تو دیدم
نشسته حاتم طایی میان سائل ها
زِ جورِ باد مخالف چه بر سرت آمد
که کشتی تو شکست و نشست در گِل ها
به طعنه لحظ هی آخر سنان به تو میگفت:
حسین پیر نبودی چنین اوایل.. ها..
یکی لباس.. یکی سر.. یکی عبا را برد
نشست هاند سر سفر هی تو قاتل ها
شبیه هفتم مادر، تو هم غریبانه
گرفته شد شب هفت ات فراز محملها
گروه شعر یا مظلوم