شعر گودال قتلگاه

آقای من

تا قنوتَت رو به سوی یار بالا م یرود
بر دو دستت آسمان انگار بالا م یرود
پرچمت را از زمانی که در خانه زدم
برکت و نور از در و دیوار بالا میروداوج، معنایش به دست و پای تو افتادن است
نوکرت از این جهت بسیار بالا م یرود
بردن نام تو مُهرِ استجابت بر دعاست
ذیل ذکر اسم تو اذکار بالا میرود
عشق تو گنج یست پنهان در دل ویرانه ام
با تو قدرِ خان هی آوار بالا میرود
حق بده پیش تو قلب من به تندی میزند
چون تپش در لحظ هی دیدار بالا م یرود
تربت تو در حقیقت آب روی آتش است
هر زمانی که تب بیمار بالا میرود
حاجتش لمس ضریح و صحن و پایین پای توست
دستهای سینه زن هربار بالا میرود
سائل از پله که پائین رفت باب القبله را
میشود شاهی که در دربار بالا میرود
با به خاک افتادن تو شمر سردمدار شد
شیر اگر افتَد، سرِ کفتار بالا میرود
سینه ات سنگین شده این لحظه های آخری
چکمه ای از معدن اسرار بالا میرود
با فشار زانویش روی گلو معلوم بود
یا غیاث حنجرت دشوار بالا میرود
کشت هی جمعه، تو را تیغ دوشنبه ذبح کرد
نیزه با دستور آن مسمار بالا میرود
حنجر عباس بر سرنیز ه ها ساکن نشد
این سر از پهلو و با اصرار بالا میرود
گروه شعر یا مظلوم

نمایش بیشتر

رضا قربانی

اشعار به روز در سایت حدیث اشک قرار میگیرد

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا