شعر شهادت حضرت مسلم (ع)

آنقدر زجر‌کشیدند

یاعلی دونوه ات خسته و گریان شده اند
خبرت هست که‌ آواره و‌حیران شده اند

هیچکس نیست بگوید که‌ بنی هاشمی اند
با چه اوضاع بدی راهی زندان شده اند

خوابشان کم شده از درد امان از شلاق
آنقدر زجر‌کشیدند که بی جان شده اند

پایشان مثل رقیه پر زخم است هنوز
زخمی رد شدن از خار مغیلان شده اند

گاه در پیش شریح اند گهی با حارث
چند ماهی شده که بی سروسامان شده اند

روزه بودند و به افطار لگد میخوردند
وسط نافله از درد پریشان شده اند

گرچه حارث پی این است ببرد سرشان..
گرچه این آخر سر خسته و عطشان شده اند

ننوشتند که غارت شده پیراهنشان
ننوشتند که در هلهله عریان شده اند

ننوشتند کسی چوب زده بر لبشان
ننوشتند که بر نیزه نمایان شده اند

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا