امان ز گریه ی امروز و آه از فردا
بگو نتابد خورشید و ماه از فردا
دوباره چاله ی هجر تو پر نشد امروز
تو چاره کن که نیفتم به چاه از فردا
قسم به صبح سپیدی که باز بی تو گذشت
شود ز هجر تو روزم سیاه از فردا
کنون که یاد تو هستم کسی حریفم نیست
نگاه کن نشوم بی سپاه از فردا
اگر گریختم از سایه ی تو تا امروز
بگیر باز مرا در پناه از فردا
به تو چه می گذرد امشب از غم مادر
شرار آه تو دارد گواه از فردا
صدای ناله ی مردی غریب می آید
که می نهد سر خود را به چاه از فردا
محمدعلی بیابانی