شعر شهادت حضرت قاسم (ع)
احلی من العسل
به یاد کرب و بلا مانده قاب تصویرش
به گوش می رسد آنجا هنوز تکبیرش
ز یادها نرود که چگونه نزد عمو
رسیده بود، به آن گریه سرازیرش
وداع آخر او خود حکایتی دارد
که نیست تاب بیان و مجال تفسیرش
غلافِ قبضه او میکشید روی زمین
به جاست روی زمین رد خطِ شمشیرش
به نام نامی بابا رجز نمود آغاز
تمام کرب و بلا گشت تحت تاثیرش
شبیه شیر به غرش در آمد و بعدش
شدند جمله یلانِ عرب زمین گیرش
یکی یکی همه را تار و مار کرد و سپس
رسید ازرق شامی برای تحقیرش
به برق صاعقه اش شد دو نیم ازرق هم
ستود حضرت عباس ع جنگ و تدبیرش
حریف او نشدند و محاصره کردند
به سنگ و نیزه و شمشیر و بارش تیرش
چه قسمتی است که قاسم در آن شود قسمت
میان این همه تقسیم ، گشته تقدیرش
شکست جام عسل زیر هجمه دشمن
زره نبود برایش نبود تقصیرش
اسماعیل روستائی