شعر شهادت حضرت زهرا (س)

اذن عزا

اذن عزاداری ما دست شما افتاد
گریه برای مادر زینب (س) به ما افتاد

گلبانگ شور فاطمی در هر حسینیه
پیچید و در هر کوچه ای بزم عزا افتاد

همراه ما خیل ملائک نوحه میخوانند
چاووش غم هر گوشه از ارض و سما افتاد

دیشب میان شعرهایش روضه خوان میخواند
زهرا (س) که شد نقش زمین ، عرش خدا افتاد

تا دست سنگینی ز بالای سری رد شد
فریاد وااما میان کوچه ها افتاد

کابوس شبهای حسن (ع) این صحنه میباشد
سیلیِ نامردی و … / مادر / بی هوا / افتاد

در آن هجوم وحشیانه با چهل نامرد
از کل شیعه ثلثی از آل عبا افتاد

در پشت در یکباره بار شیشه اش شد خورد
با ضربه ی آن لعنتی ، وقتی ز پا افتاد

شد همقدم با رهبرش مردانه ، تا اینکه
قنفذ رسید و … ناگهان خیرالنسا افتاد

مولا غرورش شد شکسته ، تا غلاف تیغ
در دست یک نامردِ پستِ بی حیا افتاد

دنیا جهنم شد از آن روزی که در کوچه
دست علی (ع) از دست زهرایش جدا افتاد

مرد یهودی یاد خیبر با خودش میگفت :
دیدی گره بر کار این مشکل گشا افتاد ؟

دنیا تو با آن شیر مرحب کُش چه کردی که
هوهوی تیغ ذوالفقارش از صدا افتاد

اسما بریز آب روان ، آهسته و آرام
ردّ خراش خشت کوچه در کجا افتاد ؟

هنگام غسل پیکر زهرا ( س) قرارش رفت
با دیدن رخسار نیلی مرتضی (ع) افتاد

محسن (ع) گرفتار نوک مسمار شد ؛ اصغر (ع)
گیرِ کمان حرمله در کربلا افتاد

شاعر گریز روضه ی شعرش ارادی نیست
در بیت بعدی قرعه بر شام بلا افتاد

عمه ببین ، روی کبودم شکل زهرا ( س) شد
زینب (س) نگاهی کرد و یاد ماجرا افتاد

به به چه ذوقی میکند روحم ببیند که
پرونده ام دست خودت روز جزا افتاد

 یدالله شهریاری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا