امام حسين (ع) - شعر شب عاشورا

ازدحام

غریب و خسته ای جان می دهد به گودی گودال
و خواهری که به سر می زند به گودی گودال


چه ازدحام عظیمی گرفته دور و برش را
چه محشری که به پا می شود به گودی گودال


حرامیان همه جمع اند تا سرش ببُرند و …
سپاه هلهله سر می دهد به گودی گودال


و لشکری به تماشای دست و پا زدنش بود
که ناگهان کسی می رسد به گودی گودال


رسید نیزه به دست و, به پیش خواهر او
شروع قتل صبر‌ می کند به گودی گودال


حرام زاده ای دیگر رسید و پیکر بی جان
دچار کمی جا می شود به گودی گودال


به پشت سینه ی او تا نشست صورت ماهش
به زیر خاک فرو …

فرشید یار محمدی‌

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا