شعر شهادت حضرت زهرا (س)

التماس …

به التماس نگاه یتیم های خودت

به دستهای کریمانه ی دعای خودت

بیا دوباره دعاکن ولی برای خودت

برای پهلو و بازو و دست و پای خودت

فقط برای نرفتن دعا کنی؛ باشد؟

برای بی کسی من دعا کنی؛ باشد؟

 

همینکه دیدمت از صبح بهتری امروز

به سفره نان خودت را می آوری امروز

دوباره دست به پهلو نمی بری امروز

نگو به فکر جدایی ز حیدری امروز

 

که گفته پیرشدی یا جوانیت رفته

خدای من نکند مهربانیت رفته

 

 تو بار رفتن بستی, علی حلال کند؟!

تو بین بستر هستی, علی حلال کند؟!

تو بین شعله نشستی, علی حلال کند؟!

تو بین کوچه شکستی, علی حلال کند؟!

 

تورا به جان حسینت نگو حلالم کن

از این غریب بخر آبرو حلالم کن

 

کمی مراقب خود باش… فکر جانت باش

به فکر من نه… کمی فکر کودکانت باش

تو باش! با تن زخم و قد کمانت باش

بمان و قدرت زانوی پهلوانت باش

 

همان که بست دراین خانه دست حیدر را

مخواه باز ببیند شکست حیدر را

 

خدانکرده به تابوت مرگ تن دادی؟

که دست بی کسی ام را به دست من دادی

اگر به دخترکت چندتا کفن دادی

بگو برای حسین از چه پیرهن دادی

 

چراکه بر بدنش پیرهن نمی ماند

نه پیرهن که برایش بدن نمی ماند

  محمد بیابانی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا