السَّلامُ عَلَیکَ یا هـــادی(ع)
کوچِ شب های تار نزدیک است
طِی شود دِی ، بهار نزدیک است
فصلِ وصلِ نگار نزدیک است
دستبوسیِ یار نزدیک است
نوکری را تو یادمان دادی
السَّلامُ عَلَیکَ یا هـــادی
تن ما فرش زیر پای تو شد
بال ما طالب هوای تو شد
دل ما ساکن سرای تو شد
عاشق سُرَّ مَن رَآیِ تو شد
به ضریحت قسم ، گرفتاریم
از تو یک سامرا طلب داریم
سایهی عرش کبریا هستی
سرپناه فرشته ها هستی
آینهدارِ شاهِ ما هستی
ای حسینی که سامرا هستی!
این شباهت به کربلا ، عشق است
کُنج ششگوشه ی تو را عشق است
غصه را تا عدم بِکِش گاهی
دور غم ها قلم بکش گاهی
پیش چشمم حرم بکش گاهی
دست روی دلَم بکش گاهی
شیر نَفْسَم کنار تو رام است
با وجودت همیشه آرام است
ریشه ی اِنَّما تویی قطعاً
شاخه ی رَبَّنا تویی قطعاً
میوه ی هر دعا تویی قطعاً
” مَن اَتاکُمْ نَجا ” تویی قطعاً
نُطق تو شرح داده واقعه را
“جامعه” رُشد داده جامعه را
زلف در دست باد داری تو
کشته_مُرده زیاد داری تو
در کَرَم اجتهاد داری تو
جود را از جواد داری تو
با تو نرخِ کرم چه بالا رفت
دست و دلبازی ات به بابا رفت!
ماه بودی ، مُحاق را دیدی
خانه ای بی چراغ را دیدی
رفتهرفته فراق را دیدی
غربتِ در عراق را دیدی
اُف به هر ناکِسی که پیرت کرد
وسط پادگان اسیرت کرد
کاش از غم دلت کباب نبود
سهم تو داغ بی حساب نبود
حق تو این همه عذاب نبود
جای تو مجلس شراب نبود
بشکند کاش دست آن نامرد
بی حیا مِی به تو تعارف کرد
وسط هُرم غم ، جهانت سوخت
گُر گرفتی ، دل جوانت سوخت
تا خودِ مغز استخوانت سوخت
گرچه از سوز زهر جانت سوخت
دستِکم پیکر تو عریان نیست
اهل بیت تو بی نگهبان نیست
شمر تیغی به پیکرت نکشید
آن همه داد بر سرت نکشید
خنجرش را به حنجرت نکشید
زیور از گوش دخترت نکشید
هیچکس روی سینه ات ننشست
حرمت خانواده ات نشکست
بردیا محمدی