اینجا شده هر آهِ مضطر دردسرساز
این کوچه ها شد بهرِ خواهر دردسرسازً
الغوث از چشمانِ هیزِ این جماعت
که شد برایِ چند دختر دردسرساز
پیرانشان هم کینه ای دیرینه دارند
دشنام شد بر آلِ حیدر دردسرساز
آه از رباب و رقصِ نیزه پیش چشمش
شد بر زمین افتادن ِ سر دردسرساز
این حلقِ کوچک جا ندارد بهرِ نیزه
ای وایِ من شد حلقِ اصغر دردسرساز
با زاده ی لیلا نمی دانم چه کردند
شد چهره ی مخدوش اکبر دردسرساز
با گوشِ بر نیزه فرو رفته ابالفضل
شد رأسِ عباسِ دلاور دردسرساز
این کوچه های تنگ و باریک هست قطعاً
در بُرهه هایِ سختِ دیگر دردسرساز
امروز در شام و زمانی در مدینه
می شد به نسوان کلِّ معبر دردسرساز
امروز زینب بر زمین افتاد و غش کرد
یک روز سدِّ راهِ مادر دردسرساز
محسن راحت حق