شعر شهادت حضرت ام البنين (س)

ام الادب

تمام عمر من و آستانِ اُم‌ِبنین
که در تمامیِ عمریم میهمانِ اُم‌ِبنین

“هزار دشمنم اَر می‌کنند قصدِ هلاک”
چه غم مرا که منم در امانِ اُم‌ِبنین

اگر هزار گره باشدم خیالی نیست
فقط همین که بگویم به جانِ اُم‌ِبنین

بقیع و خاکِ بقیع سرمه‌های مادرهاست
همان غبار که دارد نشان اُم‌ِبنین

دعای فاطمه با فاطمه اجابت شد
که گشت خانه‌ی او آشیان اُم‌ِبنین

چه برکتی است سرِ سفره‌اش نمی‌دانم
علی شد از همه دنیا از آن اُم‌ِبنین

نشسته پنج امامم کنار سفره‌ی او
و خورده‌اند همه آب و نانِ اُم‌ِبنین

بزرگ ، دُختِ قبیله ، کنیزِ زینب شد
همینکه گشت علی میزبان اُم‌ِبنین

رسید و خانه‌ی زهرا دوباره مادر دید
حسین دید به سر سایبان اُم‌ِبنین

رسید و گیسوی کلثوم شانه شد با هر….
نوازش نَفَسِ مهربانِ اُم‌ِبنین

گرفته است به دامن چهار جانش را
هزار شُکر که آمد به خانه اُم‌ِبنین

ولی چه حیف که غم آمد و زمانه نوشت
جگر خراش بود داستان اُم‌ِبنین

میان قافله خورشید و ماهِ او رفتند
به راه ماند ولی دیدگان اُم‌ِبنین

بشیر آمد و پیغام بی کسی آورد
خراب شد بخدا خانمان اُم‌ِبنین

برای چار جوانش نگفت اما گفت :
بگو حسین کجا هست؟ جانِ اُم‌ِبنین

همینکه دید شده بی حسین اُفتاد و
به روی خاک نشست آسمانِ اُم‌ِبنین

مدینه گفت که اُم‌البنین نمی‌شد پیر
گرفت ناله‌ی زینب توانِ اُم‌ِبنین

نه گاهواره رسید و نه کودک و نه رُباب
ولی رسید بجایش خزان اُم‌ِبنین

خمید و خاکِ دوعالم به رویِ معجر ریخت
عصا گرفت و سیه شد جهانِ اُم‌ِبنین

سکینه خورد زمین وقتِ دادِ زینب شد
میان روضه‌ی اَبرو کمانِ اُم‌ِبنین

عروسِ سوخته‌ی فاطمه رسید از راه
رُباب شد پس از آن روضه‌خوانِ اُم‌ِبنین

مدینه دید که بی‌بی چقدر روضه گرفت
چقدر روضه شنید از زبانِ اُم‌ِبنین :

حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جرعه‌ی آبی به حرمله رو زد…

 حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا