شعر شهادت اميرالمومنين (ع)
انا الیه راجعون
وقتی که با نان ونمک افطار می کرد
انگار که با فاطمه دیدار می کرد
هی شیر را از پیش خود می زد کنار و
هی دخترش باچشم تر اصرار می کرد
در آسمان انگار چیزی تازه می دید
با اشک دیده چشم را خونبار می کرد
درخاطرش پیراهنی پرماجراداشت
که این جهان را برسرش آوار می کرد
امشب زشبهای دگر مظلوم تر بود
این رااذان, وقت سحر اقرار می کرد
دنیابرایش صحنه ای پرزغم داشت
که هر سحررا مثل شام تار می کرد
این پیرمردی که غرورش را شکستند
انا الیه راجعون تکرار می کرد
دلتنگ محسن بود این شبهای آخر
گریه به پهلو ودرو دیوار می کرد
قلاب در وقتی که بوسه زد به شالش
یاد غلاف وزخم دست یار می کرد
از بسکه دلتنگ نگاه همسرش بود
او ابن ملجم را خودش بیدار می کرد
همراه زینب دخترش محراب کوفه
گریه برای حیدر کرار می کرد
مهدی نظری