شعر ولادت حضرت زهرا (س)

انسیه الحورا

عشق گه شادی است گاه غم است
گاه میخانه است و گه حرم است
گاه بغض و سکوت پشت هم است
گاه فریاد های دم به دم است

عشق کار سیاه کاران نیست!
طفل در بازی بزرگان نیست!

من همه عمر شور و شر بودم
اهل منطق نه! با جگر بودم
راستش!عاشقی قدَر بودم
کوچه به کوچه دربه در بودم

چندسال است میشوم عازم..
می‌روم کوچه بنی هاشم

اول شعر حرف من این است
عشق زهرا حقیقت دین است
گوش من با بقیه سنگین است
پیش او لحظه هام شیرین است

عاشقم دورِ دور از همه ام
نوکر نوکران فاطمه ام

کیست زهرا خداست یا بنده؟!
بنده ی از خداش آکنده!
چه گذشته چه حال و آینده
بین دستان اوست پرونده

هو نگفتیم و رو به هو هستیم
ماهمه زیر حکم او هستیم

چله خاتم رسولان است
سیب سرخ خدای منان است
صورتش صفحه صفحه قرآن است
هرچه حُسن است در جهان آن است

زن ولی قبله ی ابوالحسن است
او امام امامهای من است!

باطنش نور ظاهرش تن بود
سخنش حکمت مبرهن بود
چادرش کعبه بود مامن بود
او خدا در شمایل زن بود

چادر کهنه اش غنی ز رفوست
عرش حق پادریِ خانه ی اوست

شیرزن بود اقتداری داشت
منصب “صاحب اختیاری” داشت
در دهانش چه ذوالفقاری داشت
با علی خودش قراری داشت

به ولای علی بلی گفته!
به ولایش بلی علی گفته!

الگوی جاودان مادرها
گل امید قلب دخترها
خار در چشم تنگ ابترها
سایه اش بر سر پیمبرها

کیست جان علی ولی الله؟؟
فاطمه فاطمه سلام الله

بعد هجده بهار محترمش..
بیشتر از خوشی رسید غمش
دردسر داشت دم وَ باز دمش
پهلوی زخم بود و قدّ خمش

تکیه گاه ائمه اطهار..
بود آزرده از نوک مسمار!

سید پوریا هاشمی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا