شعر گودال قتلگاه

بدنت در همه ی دشت پراکنده شده

بدنت در همه ی دشت پراکنده شده
آفتاب از تن زخمی تو شرمنده شده

خسته ام تاب و توانم بده ای گم شده ام
تو خودت راه نشانم بده ای گم شده

ای تن ریخته بر خاک سرت را بردند
به کجا ای تن صد چاک سرت را بردند

چقدر بر بدنت جای رد پا مانده
چقدر نیزه شکسته به تنت جا مانده

خواستم از بدنت بوسه بگیرم که نشد
خواستم از غمت این گوشه بمیرم که نشد

سر درآورده تنت نیزه به نیزه در دشت
قسمتی از گل پرپر شده اینجا برگشت

تو کجا رفته ای ای دشت پر از عطر تنت
نیزه ها پر شده از حال و هوای بدنت

 حسن کردی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا