شعر شهادت حضرت عباس (ع)
بسته به دست تو دل
ای بسته به دست تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفته ای از شرح و بیانها
تاعطر تو آمد غزلم بال در آورد
آزادشد از قید زمانها و مکانها
میرفتفرات از عطش عشق بمیرد
بخشیدنگاه تو به خونش جریانها
مستتو فقط خیمه ی بی آب نبوده است
ازدست تو مستند همه مرثیه خوانها
مشکتو که افتاد دل فاطمه لرزید
خاکهمه عالم به سر تیر و کمانها
اینگوشه عمو آب شد , آن گوشه سکینه
اینبیت چه باید بکند در غم آنها
ایهر چه امان نامه ببینید و بسوزید
ایندست رد اوست بر این گونه امانها
محمد رضا سلیمی
سلام
با یک غزل مرثیه فاطمی به روزم…
یاعلی
باسلام
با سفری به همراه
" مسافران سحر … "
به روز هستم و منتظر حضور سبز شما
یاعلی
آنچه از روزگار به دست می آید با خنده نمی ماند …
و آنچه از دست برود با گریه جبران نمی شود …
خورشید فردا طلوع میکند ، حتی اگر ما نباشیم … !