بوی بهاران آمده
مژده ای تقویم ها ! بوی بهاران آمده
فصل یخبندانِ دلتنگی به پایان آمده
سفرهدارِ سی شبِ ماهِ مبارک ، اَلسَّلام!
پهن کن خوانِ وسیعات را که مهمان آمده
اول ماه آمدم با کولهی شرمندگی
باز کن آغوش گرمت را ، پشیمان آمده
معصیت ، قلبِ گرفتارِ مرا بیمار کرد
دردمندِ دام ها دنبال درمان آمده
خَلق از من رو گرفتند و تو رو کردی به من
این تویی که وقت تنهایی..، شتابان آمده
تو نبودی ، منجلاب نَفْس غرقم کرده بود
ریسمان لطف تو در اوج بحران آمده
با همین آلودگیها دوستت دارم خدا
عاشقت با نیّت جبرانِ خُسران آمده
هر زمان بیکَس شدم ، زهرا به فریادم رسید
چادر مادر به دستِ طفل گریان آمده!
لانه ام طوس است..،جلد آستانِ مشهدم
این زبانبسته به پابوسی سلطان آمده
در جواب هر رضا مستانه گفتم : مــرتــضــیٰ
مزّه ی انگورِ حیدر زیر دندان آمده
من به این و آن سپُردم در نجف خاکم کنند…
وقت کفن و دفن می بینم پدرجان آمده
بی قرارم..،مایه ی آرامش من کربلاست
بر مشام جانِ من عطری ز جانان آمده
روزهدارِ تشنه ذکرش می شود : عطشان حسین!
یاد شاهی که تک و تنها به میدان آمده
عاقبت کهنهحصیرِ ده تنش را جمع کرد…
چه بلایی بر سرِ آن جسم عریان آمده
بردیا محمدی