شعر اربعین
بین این بیراهه
بین این بیراهه، راه چاره را پس داده اند
جای بالش، سنگ های خاره را پس داده اند
من تک و تنها سرت را پس گرفتم از همه
سرشکسته ماه این سیّاره را پس داده اند
مُشت شان واشد ولی آتش بگیرد مُشت شان
شمر و خولی و سنان کفاره را پس داده اند
از دو دست تو فقط انگشتری برگشته است
یعنی آن انگشت نیمه کاره را پس داده اند
خواهر شرمنده تو بی رقیه شد ولی
گوشوار دختری آواره را پس داده اند
از رباب خود خبر داری! دلش خوش نیست که
جای سیب سرخ او، گهواره را پس داده اند
آنقدر جنگیده ام در بین شام و کوفه تا
عاقبت آن معجر صد پاره را پس داده اند
دور نیزه محملم را گرچه سرگردانده اند
کربلایت را خدا را شکر برگردانده اند
رضا دین پرور