بی بی جان
توحید دارد روح پیغمبرشناسی
توحید دارد در خودش حیدرشناسی
آنانکه ساقی جز علی دارند کورند
چیزی نمی فهمند از کوثرشناسی
باید غبار چادر زهرا بمانی
تا انتهای راه اگر محشرشناسی
زهرا شب قدر پیمبر بوده در عرش
نشناخت او را هیچ قوم سرشناسی
وقت نزول فاطمه، قرآن دلش ریخت
زهرا همینکه گفت باباجان دلش ریخت
گر عشقبازی می کند بابا و دختر
کی بهتر از زهرا و کی غیر از پیمبر!؟
دارد چه لبخندی به روی لب، خدیجه
چونکه برای مصطفی آورده مادر
دورمدار خویش هرسه در طوافند
زهرا شبیه احمد و احمد چو حیدر
دنیا و مافیهای آن مخلوق زهراست
حالا بیا از خلقتش سر در بیاور
حق را تجلی داده هرجا بسته قامت
یکجا نبوت کرده و یکجا امامت
زهرا یدالله امیر المومنین است
باعرشیان، هرصبح تا شب همنشین است
روزی من از برکت دستان زهراست
چون سیب سرخی که میان هفت سین است
با دست او می چرخد ایامی که داریم
دستاس او روزی ده اهل یقین است
زهرا غلامش میشود منّا چو سلمان
زهرا کنیزش هم علمدارآفرین است
او کیست که تا عرش رفته قدّ طوباش
اسماء و فضه محترم اما گداهاش
هر گوشهء معراج اصلاً جای زهراست
پائین برگ نوکری امضای زهراست
تشبیه شد نورش به شب مثل قیامت
یعنی شفاعت وادی فردای زهراست
یک چشمه زمزم میشود یک چشمه کوثر
هرجا قناتی بوده ردّ پای زهراست
گفتند وقتی لا فتَی الاّ علی را
دیدیم قبل ذوالفقار، اِلاّی زهراست
اوصاف او بی وصفِ حیدر اشتباه است
این خانه را در می زنم چون شاهراه است
ما را به بالا می کشد خواب و خیالش
زانو زده جبریل پیش هر دو بالش
او امتحان پس داده قبل خلقت خود
اصلاً مشخص نیست بوده چند سالش
حیدر هم این دنیا هم آن دنیای زهراست
هرکس علی را دوست دارد خوش بحالش
بار قنوتش را به گردن می گذاریم
ما را اگر قابل بداند چون بلالش
من بی علی باشم خریداری ندارم
جز فاطمه با هیچکس کاری ندارم
من روسیاه و در به در مثل همیشه
هم مادری کن هم بخر مثل همیشه
دنبال کارم می روم، رفتم که رفتم
رفتم ولی از تو خبر مثل همیشه
حالا که در کارم گره دارم بینداز…
بر این گدا هم یک نظر مثل همیشه
آخر چطور آتش نگیرم، گُر نگیرم
تا می نشینم پشت در مثل همیشه
حوریه و آتش! زبانم لال، مادر
بدجور کردی غش! زبانم لال، مادر
رضا دین پرور