تولای علی
هرآنکس که تولای علی دارد چه غم دارد؟
هرآنکس که تبرای عُمر دارد چه کم دارد؟
علی مولا، علی سرور، علی فاتح، علی حیدر
بُوَد شاهد مرا خیبر، علی تنها جَنَم دارد
بگو با پیروان شَر، بگو با آن سه تَن پَرور
که تنها شیرِ حق حیدر، به هر کشور علم دارد
نباشد کَس مثال او، مثال آن کمان اَبرو
بِمیرد دشمن تَرسو، که او تیغِ دو دَم دارد
مَطاف کعبه را بِنْگر، به چشمِ مرتضی بِنْگر
بِگَرد و هر کجا بِنْگر، که دورش گَشتَنَم دارد
قیاسش با بَدان هرگز، ندارد ترسِ جان هرگز..
زیادی بُرده نان؟، هرگز..، که او میلِ به کم دارد
بگو با آن دو شیطانی، لَنا بی نون شود فانی
اگَر دارید یک جانی، علی اعجاز دَم دارد
اگر بُرهان نَشد سلمان، ابولؤلو که شُد بُرهان
بِفهمید ای عُمرداران، علی یارِ عجم دارد
علی گَر حاکم ما شد، به شیعه شاه و مولا شد
به اَمر حق مهیا شد، که او حُکمِ حَکَم دارد
شبِ معراج دید اَحمد، به چشم خود شَهِ سَرمد
در آن خلوتگَه ایزَد، علی حق قِدَم دارم
نُبوت بی علی ناقص، ولایت بر همه شاخص
به دلهایی که شد مُخلص، ولایت از عدم دارد
قسم بر حضرت طاها، به زهرا و بَنی الزهرا
فقط حیدر بُوَد مولا، که اثباتش قسم دارد
نجف رؤیای هر شیعه، گُذارد پاش سر شیعه
کُند با دل سفر شیعه، که شوق آن حرم دارد
خوشا بر حال آن سائل، که شد بر رحمتش شامل
که در این بَحرِ بی ساحل، فقط با او صَنم دارد
علی مولای بَخشنده، علی از غُصه آکنده
علی روزی دِهِ بنده، علی خیلی کرم دارد
بدان گردیده پابستش، زِ جام کوثری مستش
اگر که “ملتمس” دستش، در این وادی قلم دارد
مجتبی دسترنج ملتمس