جانم حسن(ع)
از حرم قرب خدای حسن
امر شده سجده به پای حسن
زر شدم از خاک عبای حسن
خلقت من بوده برای حسن
گرچه شب توبه و یا ربنّاست
کار گدا دست خود مجتباست
سبط نبی و نوه ی اوّلی است
سائلی از غیر درش معطلی است
سفره ی مهمانی حق منجلی است
ظرف ولایت حسن بن علی است
منتظر ماهم و بدرم از اوست
از کرمش، برکت قدرم از اوست
فاطمه نوشانده ز کوثر به ما
باده رسیده دم این در به ما
می زند آقای کرم سر به ما
داده ولیمه خود حیدر به ما
تا به سحر، جام مضاعف بزن
مست حسن باش چنان پنج تن
ذکر حسن، شرط قبول دعاست
جود حسن، از کرم مصطفاست
حب حسن، حب خود مرتضاست
خون حسن، در رگ خون خداست
لطف حسن بوده که در عالمین…
نسل امامت برسد بر حسین
خالق عزّ و جلش را ببین
نجمه و خیرالعملش را ببین
قاسم و شهد عسلش را ببین
صف شکنی در جملش را ببین
فتنه بپا گشته و در آن وسط
پشت حسن مانده خدیجه فقط
حرف بد از مردم شامی شنید
منّت بیمار جزامی کشید
گرچه به او درد و بلاها رسید
از غم مادر شده مویش سفید
غصه ی آن کوچه، غم دیگری است
فاطمه هم دیده حسن، مادری است
در وسط کوچه غمی پا گرفت
بین مدینه دل زهرا گرفت
تا جلوی چشم حسن را گرفت
سیلی محکم به رخش جا گرفت
روضه ی زهرا غم لولاک بود
زیور مادر به روی خاک بود
زهر اثر کرده پرش سوخته…
حنجره ی شعله ورش سوخته…
گرچه تمام جگرش سوخته…
از غم ارباب، سرش سوخته
خاک شد و وادی دوری نرفت
موی سرش بین تنوری نرفت
رضا دین پرور