من هفتمین سلاله ی دربار حیدرم
موسای بی عصای تبار پیمبرم
جسمم کبود و زخمیِ باران کینه هاست
من وارث کبودیِ رخسار مادرم
من آسمانی ام که شده خاک مَسکَنَم
دستم به بند و هادی این قوم کافرم
شکر خدا که محبس من سجده گاه شد
مشغول ذکر نام خداوند اکبرم
میربزم اشک غم سرِ سجاده ی نماز
من روضه خوان حنجره ی شاه بی سرم
با روضه های نیزه و سر گریه می کنم
یاد سه ساله و غمِ معصومه دخترم
گَر گِریَم از غریبی اولاد فاطمه
موسی بن جعفر بن حسین بن حیدرم
داریوش جعفری