شعر عيد غدير خم

حبل المتين

پريشان ميكند زلف تو عاشق های لایق را
چنانكه در نجف مستم سراپاي دقايق را
به پاي منبرت بنشان ملائك را خلايق را
كتاب الله ناطق باش و روشن كن حقايق را

در عالم تارى از موهاي تو حبل المتين گشته
به پاى درس تو جبريل جبريل امين گشته

به مصحف دست خطت بر كلام وحى جان داده است
كه اين يعنى خدا با تو به قرآنش زبان داده است
تو قلب كعبه بودى و تو را تنها نشان داده است
خدا با تو به مخلوق زميني آسمان داده است

علي جان عشق تو دل ميبرد از ما زميني ها
هزار علامه ميسازد ز دشتي ها اميني ها

چه انگورى به تاك عرشيت زرگر تراشيده
كه جلد خانه ات از شوق بال و پر تراشيده
به عشقت روى دُر سينه اش حيدر تراشيده
طوافت كرده و پاى ضريحت سر تراشيده

نگاه من نجف تا سامرا را در تو ميبيند
شكوه كاظمين و كربلا را در تو ميبيند

كشيده عرش اعظم را خدا پايين پاى تو
تمام آسمان ها و زمین تحت لوای تو
ملائک مشتری دائم ایوان طلای تو
منم محتاج سائل پروری دست های تو

هميشه يا على گفتيمو زهرا دست گيرى كرد
خدارا شكر بر ما شيعيان حيدر اميرى كرد

 مهرشاد واحدى

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا