شعر گودال قتلگاه
حسین جان
هرکسی آمد به استقبال او با نیزه زد
پیرمردی با عصا با بغض بی اندازه زد
با لب تشنه شهیدش کردن اما بعد آن
من بمیرم بر تنش بی رحم، نعل تازه زد
یک نفر دستار، آن یک می برد پیراهنش
روضه ی باز حسین است و سخت است گفتنش
وضع او درهم شد و او قابل تشخیص نیست
زخمی و عریان و تکه تکه افتاده تنش
تیرهایی که زدندش بود از بهر ثواب
پیکر او را رها کردند زیر آفتاب
اربا اربا بود و در دریای خون غلتیده بود
عاقبت با خون محاسن های آقا شد خضاب
راس او را بین خورجین می برندش ناکسان
بر لب و دندان او می خورد چوب خیزران
این مصیبت کشت مارا جای اهل بیت او
زینبش شد همسفر با خولی و شمر و سنان
علی بهرامی نیا