خَبَرش آمده که عرش چراغان شده است
خنده مهمانِ لبِ حضرتِ باران شده است
گُلِ لبخـند که آمد به لبِ مادرتان
همه یَ عرشِ خدا شاد وُ غزلخوان شده است
سفره ای پُر بَرَکت پَهـن شده در دنیا
نان خورَش حـاتم وُ ایّوب وُ سلیمان شده است
خوش به حالِ دلِ هرکس که به او دل داده
میـهمانِ حـرَمَش زائرِ سبحان شده است
دَم به دَم شکرِ خدا کُن که به او دل دادی
گِـرِه اُفـتاده به کارَت تو بگـو یا هادی
مکتَبَـش مصطفوی وُ نَسَبَش مولایی
نَفَـحات وُ حـرکات وُ نَفَسَش زهرایی
وارثِ صبر وُ کراماتِ عمویَش حسن است
خُلق وُ خویَش…بَر وُ رویَش…همه عاشورایی
آبرودار شـود سائل وُ مِسکـینِ حرم
خوش به حالِ دلِ ما که شده سامّرایی
آمد و شادی وُ سبزی وُ طراوت آورد
وَ به یُمنِ قدمَش خاک شده رویایی
صف ببندید مَساکـینِ حـرم با شادی
صِلِه یِ کرب وُ بلا می دهد امشب هادی
آمده تا دلِ طـوفان زده آرام شود
حج نَرَفته حرمی صاحبِ اِحرام شود
علوی نام وُ مَرام است عجب نیست اگر…
وارثِ بیـرقِ جاءَالحَـقِ اسلام شود
او نگاهی بُکُند فُلک وُ فَلَک می گردد
شیرِ حَق کرد نَظَر شیرِ ژیان رام شود
قابی از سجده یِ سجّاد وُ کلامِ باقر…
با دَمِ صادق وُ کاظم اگر اِدغـام شود
می شود صفحه یِ خشکِ دلِ ما آبادی
زائرِ سامِـرِه شد هر که صـدا زد هادی
زائران حرم وُ صحن وُ سَرا را عشق است
عاشقانِ نقی وُ اسمِ شما را عشق است
هر کسی جامعه می خواند وُ حالی دارد…
در حریمِ پسرِ جود وُ سَخا را عشق است
نوه یِ حضرتِ سلطان وُ مسیرِ فرج وُ…
دلبرِ خوش سخن وُ میرِ وِلا را عشق است
سامرایی شده ها ماهِ نَوا نزدیک است
گریه وُ سینه زنی…کرب و بلا را عشق است
مشهد وُ سامرهُ و کرب وُ بلا می گویند…
صاحب الاَمر کجایی وُ تو را می جویند
حسین ایمانی