شعر مصائب اسارت كوفه
خورشید روی نیزه ها
خورشید,گرم ِ دلبری از روی نیزه ها
لبخند میزند سَری از روی نیزه ها
دل برده است از تن ِ بی جانِ خواهری
صوت خوش ِ برادری از روی نیزه ها
آه ای برادرم چِقَدَر قَد کشیده ای!
با آسمان برابری از رویِ نیزه ها
گرچه شکسته میشوی و زخم میخوری
از هرچه هست,خوشتری از روی نیزه ها
گیسو رها مکن که دلِ شهر میرود
از یوسفان همه,سَری از روی نیزه ها
تا بوسه ای دهی به نگاهِ یتیمِ خود,
خم شو به سوی ِ دختری از روی نیزه ها
قرآن بخوان…بگو که مسیرِ نجات چیست؟ً
ای سَر! هنوز رهبری از رویِ نیزه ها
عارفه دهقانی