شعر شهادت حضرت عباس (ع)

داستان عشق

از نور ماهی علقمه باغ ارم شد
ماهی که از داغش قد خورشید خم شد

تا داستان عشق را با‌ خون نگارد
چشم غیورش خون شد و دستش قلم شد

هر چند‌ از دستش علم افتاد اما
در آسمانها تا ابد نامش علم شد

در خاک هم دارد اثر دست کریمش
حیرت مکن گر علقمه دارالکرم شد

تا خم شد از ضرب عمودی روی مرکب
مثل قد زینب، عمود خیمه خم شد

می‌ریخت آب مشک و از جان دست می‌شست
از شرم پیشانی دریا غرق نم شد

تعداد تیر اندازها کم نیست اینجا
تعداد تیر اما پس از عباس کم شد

تا ‌رفت چشم نافذش در پرده‌ی خون
دلواپس پرده نشینان حرم شد

در غارتش از یکدگر سبقت گرفتند
این پیشتازی ها سر مشتی درم شد

میر و علمدار حرم دیگر نیامد
ای سینه زنها یا علی گاه دودم شد

 میلاد حسنی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا