شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

دلاور علی اکبر

دلدار و دل آرام و دلاور علی اکبر
جمع اند همه آل کسا در علی اکبر

آن چیز که خوبان همه دارند در عالم
دارد همه را یک تنه در بر علی اکبر

فهم احدی نیست به یک ذره‌ی علمش
کم رفته اگر بر روی منبر علی اکبر

مضمون چه شعری است برازنده اش آخر
از مدح و ثنا هست فراتر علی اکبر

با گردش شمشیر به دستش همه گفتند
در کرب و بلا ثانی حیدر علی اکبر

حتی نرسیده ملک الموت به گردش
از میمنه زد تا که به مِیسر علی اکبر

در منطق و درخلقت و در خلق شبیه است
بیش از همه بر شخص پیمبر علی اکبر

معصیت آن را که محب است خداوند
بخشد به سخا روز جزا بر علی اکبر

از اسب زمین خورد و پدر گریه کنان گفت
دردا ؛ علی اکبر …علی اکبر …. علی اکبر

می خواست صد و ده پسر ارباب و به یک روز
این خواسته بنمود مُیسّر علی اکبر

از خوردن سر نیزه ای از پشت به پهلو
شد بانیّ مرثیه‌ی مادر علی اکبر

برخیز و اذانی بده هنگام نماز است
یک مرتبه ، یک دفعه‌ی دیگر علی اکبر

برخیز و در این دشت به فکر پدرت باش
خیره است به او دیده‌ی لشکر علی اکبر

از عهده‌ی جمع بدنت بر نمی آید
گشته است همه دشت سراسر علی اکبر

ای روشنی چشم پدر، چشم تو روشن
صحبت شده از غارت معجر علی اکبر

از روضه همین قدر که گردید مزارش
هم قد مزار علی اصغر علی اکبر
عرفان ابوالحسنی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا