شعر شهادت حضرت رقيه (س)

دلي پر شراره

چشمش به راه بود وشبی پر ستاره داشت
رویش به ماه بود و غمی بی شماره داشت

ازآه جانگداز ،گلویش گرفته بود
از داغ روی داغ دلی پر شراره داشت

هربار تازیانه به سویش اشاره کرد
دستش به سمت نیزه ی سقا اشاره داشت

وقتی که خورد روی زمین دست بسته بود
پایش برهنه بود و زمین سنگ خاره داشت

بابا که بود قسمت او گوشواره بود
بابا که رفت دختر او گوش پاره داشت

سر تارسید قصه ی دختر به سر رسید
بابا برای غصه ی او راه چاره داشت

محسن درویش

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا