دو چشم خیس به راه نگار دارم من
همیشه گریه بر این شوره زار دارم من
هوار عاشقی ام را شنید گوش فلک
طریق عاشقیِ آشکار دارم من
دوباره نامه من را به دست تو دادند
همیشه از عملم صد هوار دارم من
چرا فراق , چرا دوری و چرا هجران ؟
چه شکوه ها که از این روزگار دارم من
تو مثل یک پدر مهربان و آغوشش
ولی ز پیش تو میل فرار دارم من
گلایه ی من از این دشمن درون خود است
هزار زخم از این نابکار دارم من
خودم به جای همه نوکر تو خواهم ماند
به کار مردم دنیا چه کار دارم من
قبول کن که منم میثم شما باشم
به پای چشم شما سر به دار دارم من
برای گریه به من هم عنایتی فرما
مگر بدون جواز اختیار دارم من
لباس مشکی من را کنار بگذارید
برای هیئت و روضه قرار دارم من
علیرضا عنصری