نامت آمد که دلم باز هم آرام شود
مرغ دل پر بزند , سوی حرم رام شود
روضه هایت به دل غمزده الهام شود
دیده پر اشک , نگاهم همه ابهام شود
نامتان شاه کلید است به حاجات دلم
عشقتان ناب ترین حس عنایات دلم
نذر کردم بنویسم فقط از خوان شما
کمی از برکت بی منت و احسان شما
سالیانی است دل ما شده مهمان شما
لقب باب حوائج شده از آن شما
چه میآید به شما این لقب از جانب حق
شد گدای درتان هرکه شده طالب حق
قدرتان تا به قیامت به کسی روشن نیست
گفتن از شان شما کار کسی چون من نیست
هیچکس بی تو که از فتنه و کین ایمَن نیست
بی تفاوت به شما اهل نجات اصلا نیست
دست بر دامنتان میزند امشب دل من
نامتان میبرم و رفع شود مشکل من
بچه هایت به دل مرده ی ما جان دادند
روح تازه به تن خاکی ایران دادند
به دل عاشقمان شهر خراسان دادند
نسل در نسل به این طایفه سلمان دادند
سجده ی شکر برایم بخدا لازم شد
شافعم روز قیامت پسر کاظم شد
شهر بغداد ندانست چه گوهر دارد
یک امام از همه ی خلق فراتر دارد
فیض خیر و برکاتی دو برابر دارد
پسر بهتری از حضرت جعفر دارد
چهارده سال تو را راهی زندان کردند
سهم اولاد تو را دوری و هجران کردند
چه بلاها که در این شهر نیامد به سرت
بین زندان بخدا ریخت همه بال و پرت
ای به قربان تو و آن جگر شعله ورت
خسته و بی رمق و تار شده چشم ترت
غل و زنجیر چرا بسته به پاهای شما
خاک عالم به سرم سوخت سراپای شما
پیکرت آب شد اما بدنت دست نخورد
بین گودال دگر پیرهنت دست نخورد
کفنت کرد رضا و کفنت دست نخورد
اصلا آقای غریبم دهنت دست نخورد
آه این داغ حسین بن علی اوج عزاست
همه جا آخر روضه سخن از کرب و بلاست
پوریا باقری