دوباره آتش کینه به آشیان میزد
به باغ یاس نبی رنگ ارغوان میزد
کدام داغ، جگرسوز تر از این باشد:
رئیس مذهب ما را غلامشان میزد
همیشه بغض به حیدر دلیلشان بوده
به این دلیل قدیمی در آن میان میزد
چگونه روضه بخوانم، چگونه شرح دهم؟
فقط بگویمت اینرا که آنچنان میزد،
که ناله از دل زهرا به عرش حق میرفت
که شعله از دل خانه به آسمان میزد
و بی هوا لگدی زد، امام خورد زمین
همان کسی که شبیه سَنان، سِنان میزد
شبانه برد همان را که صبح صادق بود
و رنگ جهل و شقاوت به این جهان میزد
نه با غلاف به او زخم زد نه با شمشیر
میان کوچه به او زخم با زبان میزد
همیشه در همه جا تیر “با” کمان زده اند
ولی به قدّ خَمَش تیر “بر” کمان میزد
محمد رضا نادعلیان