بال و پر را باز کن، بر هم بزن تا سامرا
می برد مرغ دلت را یک سخن تا سامرا
خستگی.. دلواپسی معنا ندارد خنده کن
پس بیا همراه شو ای جان من تا سامرا
رخصت از زهرا بگیر و وارد این خانه شو
بلکه مهمانت کند لطف حسن تا سامرا
خانه ی دوّم حسن ..بابِ کرامت می شود
با ظهورِ یارِ دل،اتمامِ حجّت می شود
باز شد چشمانِ مست صاحبم بر روزگار
آمده تابی دهد بر سینه هایِ بیقرار
آخرین حجّت ز نسلِ مصطفا و حیدر است
می چکد جود و کرم از چشمِ او چون آبشار
روزگاری فتح خیبر می ڪند مثلِ علی
بر سرش دستارِ احمد،در کفِ او ذوالفقار
آخرین آئینه ی پُر نورِ معبود آمده
مژده ای چشم انتظاران چونڪه موعود آمده
با قدومش عالمی را پُر هیاهو کرده است
هر دلِ بشکسته ای را بندِ گیسو کرده است
قبله را تغییر داده این چه سرّ اعظم است
ڪعبه را انگار مابینِ دو ابرو کرده است
تا قدم رنجه ڪند بر خاکِ گرمِ سامرا
بال هایِ جبرئیل این مُلک جارو کرده است
مژده ای یاران که تندیسِ سعادت می رسد
واژه ی بی عیب و نقصی بر عدالت می رسد
از گل نرگس نشو غافل که آقایی ڪند
می رسد روزی که بر نُه طاق ..مولایی کند
از گل نرگس نشو غافل،کمی هم بو بکش
آمده هر عاشقی را مست و شیدایی کند
دستگیری می کند ..آقاست بازم می خرد
آخرین گل مطمئنا کار زهرایی کند
مژده ای یاران ..امامِ مهربان گل کرده است
ای بنازم صاحبِ عصر و زمان گل کرده است
نیمه ی شعبان ..تجلّیِ غدیری دیگر است
روزِ بیعت روزِ میلادِ امیری دیگر است
دست را وا کن ..ببیند دست خالی آمدی
او کریم است و دل ما هم فقیری دیگر است
قلب هامان را خدا از بهرِ مهدی آفرید
بهر آقا..قلبِ شیعه یک سریری دیگر است
مطمئنم ڪه خدا ..اتمامِ حجّت می کند
زاده ی نرگس..به قلبِ ما حکومت می کند
محسن راحت حق