شعر مناجات با خدا
روزگاری پر از صفا بودیم
روزگاری پر از صفا بودیم
مرد میدان هر بلا بودیم
دورمان هر چه بود خوبی بود
از دروغ و ریا جدا بودیم
بال پروازمان که وا میشد
از کران تا کران رها بودیم
دلمان صاف بود و بی کینه
مؤمن و پاک و با خدا بودیم
دلمان دل نبود دریا بود
سر به زیر و چه سر به را بودیم
بندگیمان به شرط مزد نبود
به قضا و قدر رضا بودیم
در پی کبر نه ریا هم نه
ولی دنبال کبریا بودیم
نیمه شب جانمازمان پهن و …
همه مشغول ربنا بودیم
اهل العفو گفتن و توبه
اهل پرهیز از خطا بودیم
صبح هر جمعه عهد می خواندیم
با مفاتیح آشنا بودیم
کربلا هم اگر نمی رفتیم
زائر مشهد الرضا بودیم
محمد حسن بیات لو