روی لبم ذکر خدا
ای شعله ها!تا صبح میل پر زدن دارم
پروانه می داند که قصد سوختن دارم
امروز اگر در روضه ها خونِ جگر خوردم
فردا میان سینه ام دُرِّ یمن دارم
وقتی که از داغ تو بر سینه نمی کوبند
اصلاً چرا این دست ها را در بدن دارم
فرموده:”وَارحَمْ الصَرخَهَ…”,پس وای از آن دم که
در وقت نالیدن بگویم”خویشتندارم”
در هروله گاهی دو قطره اشک می ریزم
اینگونه شیرین می شود,شوری که من دارم
سینه سپر کن در مصاف تیر سختی ها
سینه سپر کردی بگو:من”پنج تن”دارم
ذکر حسین بن علی را ظاهراً گفتم
روی لبم ذکر خدا را باطناً دارم
سنگ و عصا و نیزه و شمشیر و تیر و تیغ…
مضمونِ خونینی برای ساختن دارم
دارد صدای خواهری از دور می آید:
من یوسف گمگشته ی بی پیرُهن دارم
جسم تو را لای حصیری کهنه پیچیدند
خیلی خجالت می کشم وقتی کفن دارم
می میرم آنجایی که می بینم در این مصرع؛
“چشم حرامی”را کنارِ “چند زن” دارم
بردیا محمدی