شعر گودال قتلگاه
زخم روی تنت
زخم روی تنت آنروز که لب وا میکرد
مرهم از پنجرهی بُهْت تماشا میکرد
تا بیایی و قدمرنجه به گودال کنی
نیزه بر قامت رعنای تو قد تا میکرد
دخترت مویه کنان پشت سرت میآمد
خواهرت موی کنان داشت تمنا میکرد
شوق یعنی وسط نطق تو سرنیزهی شمر
سر بوسیدن لبهای تو دعوا میکرد
عید اعدای توبود و پسر ذیالجوشن
چکمهی تازه در آن هول وبلا پا میکرد
سخت اگر ذبح شدی معرفت آهن بود
همه دیدند که خنجر چه تقلا میکرد
آه ای زاهد بی پیرهن کربوبلا
چه کسی چون تو چنین پشت به دنیا میکرد
اگر این کار جنون نیست بگو پس ز چه روی
مو پریشان حرمت روی به صحرا میکرد
وحید عظیم پور