شعر شهادت حضرت زهرا (س)
زهرای من
درون سینه ی شان کینه در تلاطم بود
عزیز من وسط دود و شعله ها گم بود
کنار خانه ی ما چند ماه بعد هجوم
برای خانه ی اهل مدینه هیزم بود
مدینه آتش خود را به جان من انداخت
دلیل گریه ی من خنده های مردم بود
برای دیدن تاثیر ضربه اش آمد
کجا عیادت ضارب سر ترحم بود؟
محله ی خودمان هم محل به من نگذاشت
سلام کردم و هر بار بی علیکم بود
مراسم شبِ هفتِ زن جوانم آه
درست مثل همان خلوتی سوم بود
سه ماه آخرش از بس ضعیف و لاغر شد
عروس خانه ی من بین بسترش گم بود
اگر چه بغض بدی داشت در گلوی خودش
ولی به روی لبش پیش من تبسم بود
خودش نگفت به من از جراحت پهلوش
لباس تازه ی خونیش در تکلم بود
دلیل گریه ی شبهای آخر زهرا
حسین و چکمه ی شمر و چهل عدد سُم بود
ز بس که از کفنش خون تازه می آمد
ز دست خادمه در رفت غسل چندم بود
گروه شعر یا مظلوم