زهرای من
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است
دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی
دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی
دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد
دیشب علی توان خودش را به خاک کرد
خانه خراب خانه تکانی نمیکند
کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمیکند
قبرت مرا دوباره زمینگیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند
دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند
با ذوالفقار همدم دردم علی رسید
با دستمال زرد نبردم علی رسید
گفتند او دوباره که برگشت دررَوید
شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید
تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود
اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود
اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده
حیدر شدهاست حیدرِ خیبر چه فایده
رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من
دستم چگونه چشم تو را بست وایِ من
دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن
پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن
دیدی که خانوادهی من را نظر زدند
این زندگیِ سادهی من را نظر زدند
توآمدی به خانهی من حیف شد خراب
گرمیِ آشیانهی من حیف شد خراب
یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد
شرمندهام که گوشهی چشمت سیاه شد
بینِ یتیمهات علی گیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت
بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت
چادر نماز و معجر آتش گرفتهای
دیوارِ خونی و در آتش گرفتهای
گفتی حسین و حرفِ گلو را به زینبت
من آمدم سپردهام او را به زینبت
راحت بخواب آب کنارِ حسین هست
زینب نرفته خواب کنارِ حسین هست
پیشِ حسین دخترت از حال میرود
با نیزهدار تا تَهِ گودال میرود
صبح آمدهاست و علی دیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
حسن لطفی